خوندنیها

نظر یادتون نره

خوندنیها

نظر یادتون نره

نصیحت

برگرفته از سرگذشت غم انگیز یک زن

حدود 47سال قبل که دختری 19ساله بودم و داشتم ازدواج میکردم،مادرم را که همیشه او را در حال دعوا با پدرم دیده بودم،به من نصیحت می کرد:"دخترم یادت باشد هرروز از پول خرجی خونه یک مقدار حتی جزئی برای خودت کنار بگذار وبدون اینکه به شوهرت چیزی بگی آن پول را پس انداز کن برای روزهای پیری و تنهایی ات."

پدرم نیز نصیحتی به من کرد:"شهناز جان همیشه با شوهرت رو راست باش و هیچ چیزی را از او پنهان نکن و دروغ بهش نگو...چراکه .قتی دستت رو بشه،اون وقت از خجالت نمیتونی تو صورت اون نگاه کنی......

من اما از نصیحت مادرم بیشتر خوشم آمد.به همین دلیل در طول 47 سال گذشته هر روز مقداری پول کنار می گذاشتم و هرگز به شوهرم حمید چیزی نگفتم،سپس سر سال که می شد همان پول ها را به بازار طلا فروش ها می بردم و هر چند تا سکه طلا که می شد می خریدم و پنهان میکردم.در طول این سال ها بارها اتفاق افتاد که حمید دچار مشکل مالی شد واز من پرسید:"تو پولی،پس اندازی چیزی نداری به من قرض بدی؟مطمئن باش مشکلم که حل شه بهت برمیگردونم".

اما من همیشه نگران روزهای پیری و تنهایی بودم وهیچی از پول و سکه ها بهش نگفتم.

حالا و پس از 47 سال پدر و مادرم هردو مرحوم شده اند در حالی که من افسوس می خورم که چرا نصیحت پدرم را گوش نکردم،زیرا پزشکان گفته اند که سرطان استخوان گرفته ام وتا چند ماه دیگر زنده نخواهم ماند.آنچه دلم را میسوزاند این است که نزدیک به 200سکه برای حمید بر جای می گذارم،اما باز هم به خاطر دروغ گویی ام شرمنده او خواهم بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
پرنیان دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:16

سلام
ممنونم که عین مطلب رو برام نوشته بودین . می گفتین می اومدم همین جا می خوندمش . به هر حال زحمت کشیدید و ممنون

متاسفانه از این مسائل زیاد می بینیم دور و برمون . شاید یکی از دلایلش احساس عدم امنیت خانم ها در سنین پیریست و اینکه اگر بیمار بشن یا ناتوان شاید هیچ کس نباشه که حمایتشون کنه ولی خوب اگه قرار بشه بعد از مرگشون برسه به همسرشون خوب چه اشکال داره . این دیگه یه حساسیت بیخودیه .

مرسی

سلام.سخن شما کاملا درست و منطقیه
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد